به گزارش شهرآرانیوز، اسم یک کتاب میتواند مثل نشانهای باشد برای فهمیدن حالوهوای شاعر. فاتحهای در کمین یک سکته از همان اول یادآور تپشی ناپایدار است؛ مثل قلبی که میان ایستادن و ادامه دادن سرگردان است. همین نام کافی است تا بفهمیم با مجموعهای روبهرو هستیم که از تنش و تضاد خالی نیست.
محمد دانشور سالهاست غزل را دنبال کرده و حالا در این دفتر، زندگی روزمره و تجربهی زیستهی خودش را در قالبی قدیمی، اما همچنان زنده روایت میکند. شعرهای او پر از رفتوآمد میان امید و ناامیدی، روشنایی و تیرگی است؛ درست شبیه همان نوسانی که در زندگی همه ما وجود دارد.
این کتاب در اصل ثبت لحظههایی است که آدمی میان شکست و ادامه دادن مردد میشود، اما در نهایت راهی برای ادامه پیدا میکند. شعرها گاهی تلخاند، گاهی سرشار از طراوت، اما در مجموع از دل همین کشمکشها صدایی بیرون میآید که ما را به ادامه دادن دعوت میکند.
در ادامه گفتوگوی ما با محمد دانشور شاعر کتاب «فاتحهای در کمین یک سکته» را میخوانید.
اسم کتاب را از یکی از بیتهای مجموعه گرفتهام. در واقع، ترکیب عنوان و طراحی جلد کتاب که خودم انجام دادهام تصویر نوار قلبی که دچار آریتمی است و احتمال سکته در آن دیده میشود در نگاه اول به مخاطب این پیام را میدهد که با اثری تیره و تار، یا به زبان امروزی «دارک»، مواجه است.
با این حال، از همان اولین صفحه رمزگشایی کردهام و با آوردن بیت:
«آهای فاتحهی در کمین یک سکته/ علیالحساب غزل شو! به گور فکر نکن»
به مخاطب نشان میدهم که نگاه نهایی اثر به زندگی مثبت است. این بیت و به تبع آن، عنوان کتاب، میتواند کلیت اندیشه بسیاری از غزلهای مجموعه را بازتاب دهد؛ غزلهایی که در آنها کشمکش میان مثبتها و منفیها در بستر زندگی، محور اصلی است.
به نظرم تأخیر در نشر کتاب، در مجموع میتواند به نفع کیفیت شعر و حیثیت شاعر باشد. حتی همین حالا هم با اینکه زمان زیادی از انتشار نگذشته است گاهی به کلماتی در کتاب برمیخورم که دلم میخواهد جایگزینشان کنم. این حساسیت تا لحظات آخر قبل از چاپ نهایی ادامه داشت.
گذشته از زبان، کلمات و ایماژها، در زمینه محتوا نیز گذر زمان میتواند نظر یا اعتقاد شاعر را نسبت به یک موضوع تغییر دهد و حتی جهانبینی او را دگرگون کند. با این حال، باید مراقب بود که این تأخیر شاعر را از مرزهای سنی خاص عبور ندهد، تا حال و هوای شعرها همچنان تناسب عاطفی و سنی خود را حفظ کند؛ مثالی که میتوانم بزنم، برخی از شعرهای همین کتاب است که ممکن است امروز دیگر دقیقاً با همان حس اولیه صدق نکنند.
نه؛ من معتقدم غزل معاصر در چند دهه اخیر، تا حد زیادی پوستاندازی کرده و حتی در برخی گرایشها از آنطرف بام هم عبور کرده است. شخصاً در سالهای ابتدایی مشق شعر، بدون هیچ تعصبی و با کنجکاوی زیاد، به همه گرایشها سرک کشیدم و تجربه کسب کردم؛ به قول معروف، دورهایم را زدم. در نهایت محدودهای از غزل را برگزیدم که از همه نظر زبان، محتوا، صنایع ادبی و... بتواند مُهر زمانهی ما را بر خود نشان دهد، اما همزمان، حواسام به این بود که غزلم هیجانزده، موقتی یا تاریخ مصرفدار نباشد. البته نمیدانم تا چه حد در این مسیر موفق بودهام.
با این حال، مشکل اصلی غزل امروز را نه در شاعران، بلکه در حوزه مخاطب میبینم. مقصر اصلی، اول نظام آموزشی از ابتدایی تا دانشگاه و بعد رسانه است. آموزش و پرورش ما نقش مهمی در دور کردن دانشآموز از بزرگترین و ارزشمندترین میراث فرهنگیاش، یعنی شعر فارسی، به ویژه در حوالی کنکور، ایفا کرده است. همین بیتوجهی نظام آموزشی و رسانه به آشنا کردن و بهروز کردن آگاهی و سلیقه جامعه نسبت به شعر امروز و معیارهای آن، باعث شده است که بسیاری از مخاطبان خارج از دایره اهالی تخصصی شعر، هنوز فکر کنند غزل خوب یعنی توانایی شاعر امروز در سرودن شعر مثل حافظ، سعدی یا مولوی.
این تقابلها، یا به قول شما این ضرباهنگ بین متضادهای حیات، شاید در درجه اول ناشی از زندگی در خاورمیانه باشد. نه اینکه همه جا خارج از خاورمیانه اوضاع گل و بلبل باشد، اما من متولد دههی پنجاه هستم و اولین خاطراتم از کودکی، برمیگردد به آژیرهای جنگی که از رادیو و تلویزیون در مهر ۵۹ پخش میشد. تازه ما در مشهد بودیم و جنگ را از نزدیک لمس نمیکردیم. با این حال، کسی که در این چهار، پنج دهه زندگی کرده و اهل تمرکز و مشغولیتی مثل شعر بوده، نمیتواند تحت تأثیر این همه نوسانات مثبت و منفی نباشد. تاریخ ما همیشه همینگونه بوده و مجموع لحظات تنفس میان حبس نفسهایش، سهم بسیار کمی داشته است.
به عبارت دیگر، شاید این موضوع اساساً میراث عاطفی شعر فارسی باشد. یکی از نکات مثبت تعلل در نشر این بود که در سالهای اخیر، تلاش من برای یافتن نور و اشاره به آن در شعر، نسبت به شعرهای سیاه اولیه، خیلی بیشتر شده است؛ هرچند شرایط اجتماعی ممکن است نامناسبتر بوده باشند. شاید به خاطر بالاتر رفتن سن باشد و به این نتیجه رسیدن که بالاخره:
«فیروزهای، سیاه، کِدر، روز، شب، غروب…
هرجور هست، چالش خوبیست آسمان
هرجور هست، سازش خوبیست زندگی
با هرچه پیشفرض… و یا هرچه ناگهان…»
دوست دارم این بیت در ذهن مخاطب بماند و در لحظات پایین منحنی زندگی، آن را با خود زمزمه کند. این بیت محصول یکی از دشوارترین مقاطع زندگی خودم از نظر روحی است:
«ای سنگِ سمت برکهی آرامش
موجِ تو روی آب نخواهد ماند»
«فاتحهای در کمین یک سکته» را نشر «آرادمان» امسال در ۱۱۲ صفحه و با قیمت ۱۶۹ هزارتومان منتشر کرده است.